-
اظهار فضل از نوع من :-)
پنجشنبه 25 تیر 1394 03:57
سلام ب نظرم همه ما(!!) از شور هر کاری در میام و دوست داریم درباره هر چی نظر بدیم و اظهار فضل کنیم و در کسری از ثانیه تغیر موضع و ایده میدیم... اخه چه وضعشه ؟؟؟؟ ی کلام اخلاق بیخودیه ک داریم... +از بس امروزودیروز پیام تبریک توافق و کوبیده شدن دولت قبلی برام اومده دیوانه شدم...بابا یه کم دندان به جگر بگذاریم تا نتیجه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیر 1394 20:41
سلام از دست این کارفرمای پرتوقع و احمق دوست بنده خدای من تقریبا با تمامی شرایط موافق بوده (سفته +ضامن معتبر)فقط گفت بعد دو سه ماه افزایش حقوق داشته باشه که واقعا حق ش اون میزان حقوق که قبول نکردو بعد از رفتنش میگه برای من خط نشون کشید من حرصم دراومد گفتم شما 8ساعت زمان کار طبق قانون کار و کیفیت کار حسابدار با تجربه از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 تیر 1394 23:52
سلام طی توافقات انجام شده با برادری جان قراره دیگه نرم سرکار...کارفرما میگفت تو سخت ترین شرایط اومدی حالا ماه رمضون داره تموم میشه میری...ولی خب ... وگفت باید حسابدار جدید معرفی کنی و یه هفته آموزشش بدی یکی از دوستام معرفی کردم تقریبا اوکی شده تا اول مرداد ماه برم تمام آزمون آموزش پرورش احتمالا آخرای مردادماه سعی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیر 1394 23:55
سلام قالب بلاک اسکای عوض و قشنگ شده دوسش میدارم.... +++ یه نوشته قشنگ از خانم تهمینه میلانی : **** به مردی دل ببند که از علاقه اش به خودت مطمئنی... قانون ِ رابطه ها این است: مرد باید عاشق تر باشد... مرد است که باید برای داشتنت تلاش کند... مرد است که باید پر باشد از نیاز ِ به تو... مرد است که باید بجنگد!! تو چرا نشسته...
-
۱۴۰۴ من
شنبه 20 تیر 1394 04:09
-
شب بیست سوم
جمعه 19 تیر 1394 20:11
سلام ورز و شب هامون پر از عطر یاد خدا... زن دایی جان تماس گرفت که اگه دوس داری بیا بریم امامزاده که گفتم مزاحم نمیشم(پرویی بود دیگه...) و با خواهر جانم و برادری و رفتیم پارک... آخه تو پارک شهید گمنام دفن کردن و مراسم احیا داشتن واز طرفی برای بچه های برادری خوب بود ولی حال و حس مسجد و امامزاده نداشت +واسه سحری خونه...
-
شب بیست ویکم
پنجشنبه 18 تیر 1394 04:01
سلام روز ه و نمازه تون قبول حق... مکالمه نوشت دیروز من با بقیه من : مامان نمیشه برای احیا بریم امامزاده؟؟ مادری نه ماشین نداریم شلوغه,چه طوری برگردیم ؟ من :برادر جان دلم بریم امامزاده برادر جان دل :امیرعلی(پسرش ,برادرزاده عشق) اذیت میکنه و اما من دلم امامزاده میخواست که ولی خب نمیشد و قرار شد با مادری بریم مسجد تا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیر 1394 20:00
سلام یه ادم چ قد میتونه بی منطق باشه واحساسی فکر کنه مث خواهری من که هزار بار اون اقای ب اصطلاح برادر دلش شکونده به پدری و مادری بی احترامی کرده و.. یازم میگه دوسش دارم و داداشم من بهش میگم خریت کردن,دوست,داشتن هم چنین ادمی آدمی که به نظر من مث ی گربه بی چشم رو ک قدر محبت نمیدونه خریت کردنه... واین جور ادم باید از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیر 1394 00:21
سلااام امروز مادری مهمون دعوت کرده بود و من خسته از سرکار برگشتم و خوابیدم سردرد داشتم واینکه هیچ کمکی نکردم همش خواهری های محترم کار کردن فک کنم از دستم اعصبانی هم شدن ولی واقعا از سردرد چشم در حال کور شون بود. به نظرتون جمله استاتوس تو واتس اپ مهمه یا نشانگر شخصیه؟؟؟ واقعا بعضیا چی فک می کنند امروز یکی از دوستان...
-
شب قدر
یکشنبه 14 تیر 1394 20:09
سلام امروز اصن حال حرف زدن نداشتم حتی ی کلمه... وکارفرما محترمه ک احساس نمکدون بودن داشت سعی داشت بگه اتفاقی افتاده و من باهاش حرف بزنم وسبک بشم ودریغ از یک کلمه که من بگم آخه حرفم نمیومد و در اخر گفت ما حسابدار ساکت نمیخوایم (به جهنمی تو دلم نثارش کردم) و اما من حوصله ندام حتی,حوصله خودم بعضی موقع ها اینطوریم دوست...
-
مخاطب خاص
جمعه 12 تیر 1394 18:43
آهای مخاطب خاص دلم یهو تو رو خواست برای این دل من نذاشتی هوش و حواس آهای مخاطب خاص اجازه دست شماست قبوله هرچی بگی عاشقت اینجوریاست ♫♫♫ البوم مخاطب خاص علی عبدالمالکی قشنگ بود ..خیلی وقته دارمش ولی امرزو گوش دادم و خوشم اومد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 تیر 1394 21:43
سلام خوبین ؟ این هفته پر از سرگیچه و حالت تهوع بود و نتونستم بیام. دلم براتون تنگ شده بود.. هفته خوبی بود کار هم خوب بود.. و لی خیلی گرم بوووود دوستون دارم التماس دعا... +++ دلم از همه می گیرد .... "مجیر"را باز می کنم "سبحانک یا الله,تعالیت یا رحمن,اجرنا من النار یا مجیر" کم کم ,معصیت هایم از ذهنم...
-
شاید عمل کنم
دوشنبه 8 تیر 1394 00:22
یکی از عواملی که سبب میشه انرژی های شما در طول روز تحلیل بره و روزها و هفته های پرانرژی و شادی نداشته باشین، «نبخشیدن» دیگرانه. اگر کسی در گذشته به شما لطمه ای جسمی، روحی، عاطفی و یا مالی زده و اکنون از اون بغض و خشم و کینه ای به دل دارین، این به شدت انرژی درونی شما رو تحلیل می بره، آرامش تون رو کم می کنه و از داشتن...
-
میگرن
دوشنبه 8 تیر 1394 00:05
سلام نماز و روزه تون قبول حق.. امروز با سردرد خفن میگرنی م بیدار شدم تا ساعت 2 بیشتر نتونستم سرکار بمونم به خاطر همین مرخص گرفتم اومدم خونه و خوابیدم و برای افطار به مردنم راضی شده بودم کل بدنم میلرزید و حالت تهوع داشتم و بغل مادری کلی گریه کردم و بازور رفتم درمانگاه ... مامان میگه فردا روزه نگیر ولی به نظر من به خاطر...
-
خستگی اخر هفته
پنجشنبه 4 تیر 1394 19:26
سلام امروز صبح با خستگی بلند شدم تا اخرش همچنان خسته بودم و وای چه قد هوا این روزا گرما و بیشتر خستگیم از اونه و این که کارفرما محترمه گفت زودتر برو خونه... ومن به شدت خوشحالم که فردا جمعه س و چون کلی سریال ندیده دارم و البته خونه هم یه تمیز کاری اساسی میخواد و کلی کار دیگه..... الان به شدت گرسنه م دلم حلوا خواهر جان...
-
تیر
پنجشنبه 4 تیر 1394 03:30
سلام بد نیستم . امروز که نه دیروز از سرکاربرمیگشتم مادری زنگید گفت که اگه دوست داری بری خونه خواهری جانت بهتر و راحت تری به دلایل پست های پیشین من رفتم اونجا از اونجا یه صرف افطاری به خونه خواهری کوچیکتر رفتیم کلا 4 تا خواهری دارم (خدا تگه شون داره برای من) شب خوبی بود ... و اما تیر برای من یاداوری بیماریمه که سال 89...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 تیر 1394 20:40
سلام امروز روز خوبی بود .. آروم وشاد.بی حاشیه وکلی خندیدم تو دفتر از دست این کارفرمای کنجکاو...و وقتی اومدم خونه دیدم مادری جان تی وی خاموش کرده وخونه ساااااکته و من خوابیدم تا 7 بعضی موقع ها به خودم میگم اگه سختی ها زندگی نباشه این آسانی و آرومی روزا به چشم نمیاد... پس خدایا شکررر **** چشم وا کردم از تو بنویسم لای در...
-
حق با من نیست؟؟؟
سهشنبه 2 تیر 1394 03:43
سلام قرار بود درباره ش ننویسم ولی وقتی پری وقتی چشمات ورم کرده از گریه وفتی دوستی نیست براش درد دل کنم مجبوری یه جا بنویسی و اینجا میشه اونجا ... دیروز با ورود من به خونه یهو صدای تی وی به آخرین حد خودش میرسه که میدونه من میخوام کمی بخوابم چون از هشت سرکار بودم تا بعدازظهر...مردم آزری دیگه تا حد .... خوب گفتم میرم در...
-
آخرین روز برج خرداد...
یکشنبه 31 خرداد 1394 20:27
سلام خوبم خیلی بهتر از دیشب ... کلی سرزنش شنیدن از اون یکی برادری و خواهری هاا که چرا عزیزم اعصاب خودت به خاطر یه آدم که ارزش نداره خورد کنی فی الواقع برای اینکه چشم به جمال نا مبارکش نیوفته از از وقتی اومدم تو اتاقمم.... +بس یه قرار دیگه درباره ش یه کلمه هم نمی نویسم که اعصابم خورد بشه... و اما خرداد به نظر تولد...
-
دعوا,تنفر
یکشنبه 31 خرداد 1394 00:47
-
ضایع نوشت من
شنبه 30 خرداد 1394 18:06
سلام امروز داشتم وبلاگ چرخی میکردم تو محل کار وکارفرمای محترمه دید و گفت خواهشا کم بازیگوشی کنین ومن... خب واقعا بیکار بودم چه وضعشه خااا
-
ماه خدا
جمعه 29 خرداد 1394 00:47
سلام ماه رمضون شد من عاشق این ماهم مخصوصا سحراش و...امیدوارم مهمون خوبی برای خدای مهربون باشیم و اینکه حسابی سرم شلوغه وبعداظهر میام خونه از خستگی ولو میشم به خاطرهمین فقط پنچشنبه جمعه میتونم بیام اینجا پر حرفم ولی نمیدونم چی بگم .. ولی دلم یه هم زبون میخواد از جنس خوب...نمیدونم تنهام این تنهایی دوست ندارم *** دلم کسی...
-
همین جور نوشت های من
جمعه 22 خرداد 1394 00:38
سلام خوبین خب این هفته خوب بود... هفته پیش که س روز آخر هفته تعطیل بود با خواهری جان رفتیم الموت منطقه سرسبز وخوش آب و هوایی و حسابی خوش گذشت...جای دوستان خالی و اما سرکارم انرژی زیادی ازم میگیره و احساس میکنم روزم شده کار و خواب ولی یه برنامه منظمی برای خوابم شده که مث دخترای خوب 12 شب لالا و 7 صبح بیدارم ++راستی...
-
سرزنش
سهشنبه 12 خرداد 1394 14:23
سلام چن وقت پیش با خواهری نشسته بودم در مورد قضاوت و سرزنش کردن کار و رفتار اطرافیان صحبت میکردیم.... واما حدیث که توچه منو خیلی جلب کرد و به فکر برد " اگر انسانی ,انسانی را به خاطر گناهی سرزنش کند,نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود." و اما ماجرای من این که من به خاطر سرزنش کردن یکی دوستام به خاطر یه کار خیلی...
-
سرکار
دوشنبه 11 خرداد 1394 21:21
سلام امروز رفتم سرکار یه کار حسابداری که دو شیفته و حقوق زیادی هم نمیده ولی واقعا پوسیدم تو خونه امیدوارم شرایطش بهتر بشه امروز زیاد خسته کننده نبود کارفرما آقا به نسبت محترمی تا دید بعد ها چی میشه التماس دعااااا
-
خسته م
شنبه 9 خرداد 1394 20:28
سلام امروز صبح خواهری با ناراحتی رفت چون خونه شون دزد زده و تی وی برده... اعصابم خورده حس هیچ کار ندارم دربه در دنبال کارم ولی هیچی به هیچی شرایط خونه هم دوس ندارم.. خدا به دادام برسه +واقعا چی میشد بابام یه شرکت بزرگ داشت و... هوووم؟آرزویه دیگه... راستی خسته م
-
تولدم مبارک
پنجشنبه 7 خرداد 1394 01:07
سلام روزا دارن میگذرن با خوبی و بدی با خوشحالی و ناراحتی با دلشوره و آرامش میگذرن و این مهمه امروز روز تولدمه... امیدوارم سالی پر از عاقل شدن و بهتر شدن برام باشه
-
سوختن
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 02:04
سلام این روزها حسابی خونه شلوغه عروسی پسرعمو و اومدن خواهری از دیار غریب به خونمون و.... حسابی خسته م یه محیط آروم و بدون صدا میخواممممم +گوشی سوخته ناراحتم :-(
-
فراموشی
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 03:11
کاش میشد همه چی از یادم بره همه چی... پر از بغضم پر از تنفر از خووودم کاش میشد همه چی از یاد بره خدایا فراموشی میخوام. 17/5/92 از خاطره ها شکر گذارم، بروید مالِ خودتان دار و ندارم، بروید *علی رضا آذر*
-
دلم گرفته
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 02:31
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست تا اخم کنی دست به خنجر بزند پلکی بزنی به سیم آخر یزند تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود *علی رضا آذر* سلام دلم گرفته خیلی... خیلی بده یه چیزهایی که برای بقیه بدیهی واسه تو آرزو باشه خسته م دلم گرفته دلیلش m-s:-(