ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نوروز پیروز
عصر رفتم خونه پدر جانم برای سال نو
خیلی وقته از آقای سرطان چیزی ننوشتم
واقعا حالم ازش بهم میخوره مرتیکه متوهم احمق
حالا این روزها روزه هم میگیره فکر می کنه دیگه آدم شده ولی همه رو با اخلاق گندش ذله کرده
گه بهت.
خانه تقریبا مرتب و تمیزه فقط بالکن مونده و دور آخر لباسشویی
فقط سفره هفت سیم نچیدم
دیشب باغ پسر برادر بزرگه بودیم و تقریبا خیلی خوب بود و خوش گذشت پدر جانم بعد دو سه ماه از خونه اومد بیرون هوا فوقالعاده خوب و عالی بود .
این هفته خیلی دور تند بود برام
برای میگرن رفتم متخصص که گفت یا باید رعایت کنی یا آش کشک خاله ت و همین که هست. در ماه حدود پنچ شش بار دچار میگرن شدید میشم ...
دوشنبه جای همکار رفتم مدرسه و اصلا دوست نداشتم قبول کنم ولی خب نه نگفتنم نیومد.
و هفته بعد باید بریم.
کارهای خونه در حال انجام و کلی کار مونده...
دیشب خونه پدر جانم بودم
تقریبا خوبه ولی فکر کنم خونریزی شانه داره و خیلی درد داره تو شانه ش و کبود شده.
مادر جان طفلی هم پرده ها حال من شست
××جمعه با سین رفتم کافه و بعدش چند تا خرید کردم: ریمل و خط چشم قهوه ای خریدم و اصلا با مشکی فرقی نداره قاب موبایل عوض کردم و یک شلوار لی خریدم
و کلی خرید دیگه مونده....
این هفته هم که مدارس مجازی شدن البته شنبه و یکشنبه که روز کاری من بود مدرسه ها باز بودن یکشنبه برف قشنگی اومد.
واقعا احساس ترس و ناامیدی دارم بابت وضعیت کشور و درنهایت چی میشه ؟
باید یک برنامه بریزیم برای خونه تکونی واقعا آدم جالبی هستم همه تو زمان تعطیلات برای سفر برنامه ریزی می کنند من برای خونه تکونی ...
ی عالمه خرید دارم دریغ از یک اقدام :/
تنها کاری که میکنم مدرسه رفتن وخوردن و خوابیدن ورزش کردن رفتن خونه پدر جان برای مراقبت....
کتاب مرد آرایشگر شروع کردم تا اسفند تموم کنم.
دیروز ناهار ماهی داشتم
بعد احساس می کنم تیغ ماهی تو گلو م گیر کرده
بک درد مزخرفی تو گلو م دارم نمی دونم جای زخم ش یا واقعا تیغ گیرکرده حالا بعد از ظهر برام دکتر ببینم چی میشه
شب هم خونه پدر جانم
سلام از اسفند
امروز مدرسه بودم
روزهایی که مدرسه م اگر مشکل خواب آلودگی رو در نظر نگیریم خیلی دوست دارم
خدایا شکر امسال از لحاظ کاری خیلی سبک بود و اعصابم راحت بود
دوشنبه خونه پدر جان بودم خیلی درد داره و خیلی عصبی بابتش و در طول شب ۷ بار بیدار میشه میره سرویس خیلی اذیت کننده شده براش ولی چی میشه کرد
امیدوارم زودتر بهتر بشه
خواهر جان بزرگتر این هفته اصفهان و شیراز رفته و عاشق شیراز شده مگه میشه عاشق شیراز نشد؟
قرار بود ما هم اوایل اسفند بریم کیش که وضعیت درآمدی ای جان اجازه نمیده و در پویش در خانه میمانیم شرکت می کنیم
شین یکی از دوستام زنگ زد که جمعه بریم تهران برای خرید که اونم گفتم نه! واقعا حوصله ندارم دو ساعت تو راه باشم برای خرید ...
خیلی وقته کتاب هایی که خوندم نگفتم
ماه بهمن
کتاب همیشه آلیس
و غیب شدن ازمی لنوکس خوندم
هر دوش خیلی غمگین بودن