سلام ,خوبه که ادما تا همیشه نمی تونن خود واقعی شون پنهان کنن و بلاخره نشون میدن چه عوضی هستن....
+اعصابم از یکی به شدت خورده که احتمال تلافی هم نیست.
سلام
این روزا رو دست دارم آروم بی سرصدا میگذرن ...خدایا صدا هزار مرتبه شکر
شکر از اینکه پدر و مادری هستن
شکر از اینکه مریضی خاص و سخت ندارم
شکر از اینکه از لحاظ مالی محتاج نیستم
امروز شکر گذارباشیم بابت داشته هایمان
+میترا عزیزم همه چیز کنکور نیست....همه چیز درس نیس....بوس ناارحت نباش
+نازی جونم زندگی سخت نگیر
سلام روزتون بخیر
دوست دارم عید فطر شنبه باشه تا یکشنیه هم تعطیل بشه...حوصله سرکار رفتن ندارم
بلاخره امروزحسابدارجدید اومد .یکی از دوستای کارفرما معرفی ش کرده.
ترم 3 حسابداری پیام نور هست که هیج درس تخصصی پاس نکرده واز نرم افزار حسابداری مسلما چیزی نمی دونست.
موافقت انجام شد با همون مزایا و حقوق منبیچاره من
البته برای این خانوم شرایط وحقوق عالیه چون دانشجو هستن کلی کار یاد میگیرن
+هفته بعد برای این خانوم آموزش فشرده دارم
البته من گفتم آموزش نمیدم گفت پس باید بمونید تا حسابدار دیگه بیادمن کوتاه اومدم گفتم اوکی آموزش میدم که زودتر برم
سلام
ب نظرم همه ما(!!) از شور هر کاری در میام
و دوست داریم درباره هر چی نظر بدیم و اظهار فضل کنیم و در کسری از ثانیه تغیر موضع و ایده میدیم...
اخه چه وضعشه ؟؟؟؟
ی کلام اخلاق بیخودیه ک داریم...
+از بس امروزودیروز پیام تبریک توافق و کوبیده شدن دولت قبلی برام اومده دیوانه شدم...بابا یه کم دندان به جگر بگذاریم تا نتیجه کارمشخص بشه...
+مسلما بعد ها همین وضع برای این دولت است وقتی ...نمیدونم چرا پای اشتباه غلط مون وانمیستیم....(اشتباه منتخب کردن دولتمون,بلاخره هر دو دولت با رای اکثریت اومدن بالا)
جالبیش اینجاست چه در صورت تحریم چه صلح(که فعلا هیچ دست آوردی دیده نشده)ما پیروزیم وبه سوی پیشرفت گام برمیداریم..
فقط نمیدونم این همه بدبختی و مشکل چرا دیده نمیشه؟؟؟
+این خوشحالی, (کاذب) ک ملت میریزن بیرون سر هر چی,هرچیا ...داره ب ی رفتار مسخره تبدیل میشه ...
خودم به شدت خنثی م ...
حالا دوست دارین خوشحال باشین ولی خواهش از شورش درنیاین
سلام
از دست این کارفرمای پرتوقع و احمق
دوست بنده خدای من تقریبا با تمامی شرایط موافق بوده (سفته +ضامن معتبر)فقط گفت بعد دو سه ماه افزایش حقوق داشته باشه که واقعا حق ش اون میزان حقوق
که قبول نکردو بعد از رفتنش میگه برای من خط نشون کشید
من حرصم دراومد گفتم شما 8ساعت زمان کار طبق قانون کار و کیفیت کار حسابدار با تجربه از ما میخواهید اون وقت حرف حقو ق و مزایا میشه ما بی تجربه هستیم یابد با هر ساز شما برقصیم....
فعلا تا پیدا شدن حسابدار با شرایط مسخره شون باید برم
+من نه سفته دادم نه ضامن بردم چون دایی منو میشناختن...و از این لحاظ خیالم راحته و میتونم بیام بیرون
سلام
طی توافقات انجام شده با برادری جان قراره دیگه نرم سرکار...کارفرما میگفت تو سخت ترین شرایط اومدی حالا ماه رمضون داره تموم میشه میری...ولی خب ...
وگفت باید حسابدار جدید معرفی کنی و یه هفته آموزشش بدی
یکی از دوستام معرفی کردم تقریبا اوکی شده تا اول مرداد ماه برم تمام
آزمون آموزش پرورش احتمالا آخرای مردادماه سعی میکنم خوب بخونم شاید فرجی شد...
هوای خیلی گرمه
++
نباید کسی بفهمد " دل و دستِ این خسته ی خراب ، از خواب زندگی می لرزد ! "
باید تظاهر کنم حالم خوب است !
راحتم ...
راضیم ...
رها ...
راهی نیست !
مجبورم !
++
قالب بلاک اسکای عوض و قشنگ شده
دوسش میدارم....
+++
یه نوشته قشنگ از خانم تهمینه میلانی :
****
به مردی دل ببند که از علاقه اش به خودت مطمئنی...
قانون ِ رابطه ها این است:
مرد باید عاشق تر باشد...
مرد است که باید برای داشتنت تلاش کند...
مرد است که باید پر باشد از نیاز ِ به تو...
مرد است که باید بجنگد!!
تو چرا نشسته ای کنج اتاق و زانوهایت را بغل گرفته ای
و اشک میریزی و روزهایت را آتش میزنی!
چند سالت است مگر؟!؟
اینکه مینویسی خسته شده ای...
اینکه مینویسی دیگر کشش نداری...
این فاجعه است!!! فاجعه!
این روزهایت، بهترین روزهایت هستند...
حالاست که باید بخندی...
حالاست که باید رها باشی و آزاد...
حالاست که باید دخترانگی کنی!!
نه که همه را خط بزنی و بنشینی کنج اتاق و دیوارهایش را خراش دهی و زار بزنی برای نداشتن مردی که حواسش هم به تو نیست!!!
.
.
برگرد دختر...
برگرد به زندگی...
***
کلی حرف دارم ولی نوشتنم نمیاد,
+یاداشت زیر: یکی از دوستان محترمه میگفت یه برنامه بنویسین که ده ساله دیگه دوست دارین کجا و چگونه و..باشین...
+منم نوشتم همین
سلام ورز و شب هامون پر از عطر یاد خدا...
زن دایی جان تماس گرفت که اگه دوس داری بیا بریم امامزاده که گفتم مزاحم نمیشم(پرویی بود دیگه...)
و با خواهر جانم و برادری و رفتیم پارک...
آخه تو پارک شهید گمنام دفن کردن و مراسم احیا داشتن
واز طرفی برای بچه های برادری خوب بود
ولی حال و حس مسجد و امامزاده نداشت
+واسه سحری خونه برادر رفتم خوب بود کلی حرف و...
خدایا آن ده که به
سلام روز ه و نمازه تون قبول حق...
مکالمه نوشت دیروز من با بقیه
من : مامان نمیشه برای احیا بریم امامزاده؟؟
مادری نه ماشین نداریم شلوغه,چه طوری برگردیم ؟
من :برادر جان دلم بریم امامزاده
برادر جان دل :امیرعلی(پسرش ,برادرزاده عشق) اذیت میکنه
و اما من دلم امامزاده میخواست که
ولی خب نمیشد و قرار شد با مادری بریم مسجد
تا اینکه بعد از نماز مغرب دختر دایی اس داد ما میریم امامزاده دوست داریم تو هم باشی ومن در حال ذوق مرگ شدن »من هم دوست دارم بیام
واینگونه شد من رفتم وبسی هم چسبید
فقط نزدیک بود به سحری خوردن نرسیم چون شلوغ و ترافیک بود و دایی جان با سرعت زیاد ده دقیقه مونده اذان ما رو رسوند...
سلام یه ادم چ قد میتونه بی منطق باشه واحساسی فکر کنه
مث خواهری من که هزار بار اون اقای ب اصطلاح برادر دلش شکونده به پدری و مادری بی احترامی کرده و..
یازم میگه دوسش دارم و داداشم
من بهش میگم خریت کردن,دوست,داشتن هم چنین ادمی
آدمی که به نظر من مث ی گربه بی چشم رو ک قدر محبت نمیدونه خریت کردنه...
واین جور ادم باید از زندگیت بندازی بیرون تا نمبینش تا بتونی بدون دغدغه زندگی کنی
حال اقاامسالی افتاد تو دوره نماز و روزه فک کرده علامه شد ه بعد از سی و اندی سال آدم شده برای من
(حرف های قلبمه شده دراعماق دلم,میدونم که اصن به من ربطی نداره بین خودش و خداش) ...
متنفرم ازش
وقتی درباره ش مینویسم خونم ب جوش میاد ولی,خا ی جور تخلیه روانی هم هست این روزا ندید
میگرمش,فک,میکنم همچین موجودی نیس ولی هست و داره با زراش رو مغز و اعصاب من رژه میره ..
×اعترافات من
میدونم الان خدا میگه شما دخالت نکن تو پذیرفتن و نپذیرفن عبادت اون و آدم شدنش...ولی به نظر من عبادتش تو سرش بخوره ...(نظرمن هم تو سرم بخوره عایا؟)
میدونم زیاد ی غر میزنم خب اینجا برای غر زدن منه
روزای خوبی دارم اگه اون نباشه بهتر و عالی تر میشه
+التماس دعا
برای هممون ارامشش رو دعا کنم.
سلااام
امروز مادری مهمون دعوت کرده بود و من خسته از سرکار برگشتم و خوابیدم سردرد داشتم واینکه هیچ کمکی نکردم همش خواهری های محترم کار کردن
فک کنم از دستم اعصبانی هم شدن ولی واقعا از سردرد چشم در حال کور شون بود.
به نظرتون جمله استاتوس تو واتس اپ مهمه یا نشانگر شخصیه؟؟؟
واقعا بعضیا چی فک می کنند
امروز یکی از دوستان محترم تو واتس اپ میگه مثل اینکه خیلی شکست خوردین؟
میگم چطور؟؟
میگه جمله استاتوس واتس اپ؟
گفتم نه فقط جمله قشنگی بود گذاشتم فقط همین.....
خب قضاوت ها سطحی شدن و...
خدایا کمکم کن
پر از خستگی و تنهایی م
+استاتوس واتس اپ:
من یکی تا حالا از قول مردانه خیری ندیده ام خیلی مردی قول زنانه بده...
*
الکی مثلا من کلی شکست خوردم خخخخ
سلام
امروز اصن حال حرف زدن نداشتم حتی ی کلمه...
وکارفرما محترمه ک احساس نمکدون بودن داشت سعی داشت بگه اتفاقی افتاده و من باهاش حرف بزنم وسبک بشم ودریغ از یک کلمه که من بگم آخه حرفم نمیومد و در اخر گفت ما حسابدار ساکت نمیخوایم (به جهنمی تو دلم نثارش کردم)
و اما من حوصله ندام
حتی,حوصله خودم
بعضی موقع ها اینطوریم دوست ندارم لام تا کام حرف بزنم وحرفی بشنوم
×متاسفانه ک چه قد باید بشنوم..چ قد,حرف میزنه انگار پر حرفه لامصب خالی هم نمیشه...البته تکراری هم میحرفه
امشب شب بخشیدن و بخشیده شدن...
ولی من نمیبخشمش (!)
واقعا فک کنم خدا هم دوست نداره ک من ببخشم
شما هم اصرار نکنید:-P
التماس دعا...
**
در جوشن کبیر یه عبارت هست که میگیم " یا کٓریمٓ الصَّفْح " معناش خیلی جالبه :
یه وقتی یه کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی
و همیشه یه جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یه وقتی یه کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی.
اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح
تفاوت هست بین عفو ، صفح و غفران.
و خدای ما اینگونست...
" یا کٓریمٓ الصَّفْح "
البوم مخاطب خاص علی عبدالمالکی
قشنگ بود ..خیلی وقته دارمش ولی امرزو گوش دادم و خوشم اومد
سلام خوبین ؟
این هفته پر از سرگیچه و حالت تهوع بود و نتونستم بیام.
دلم براتون تنگ شده بود..
هفته خوبی بود
کار هم خوب بود..
و لی خیلی گرم بوووود
دوستون دارم التماس دعا...
+++
دلم از همه می گیرد ....
"مجیر"را باز می کنم
"سبحانک یا الله,تعالیت یا رحمن,اجرنا من النار یا مجیر"
کم کم ,معصیت هایم از ذهنم عبور میکند
اشک ,اشک دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم
شروع می کنم :
استغفرالله ربی و اتوب علیه....
اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟
تو نگاهم کردی ,
گناه کردم
گفتی توبه کن,
نکردم
گفته بودی
"شما را نیافریدم مگر برای عبادت"اما من...
اما تو باز هم هم روزی ام را نبریدی
خندیدم و شکر نگفتم
سالم بودم و سجده نکردم
اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم
باز نگاه م کردی و خندیدی
ناشکرتر از من نیافریدی ,نه؟
+++
++نمیدونم سخته عمل کردن بهش...
سلام نماز و روزه تون قبول حق..
امروز با سردرد خفن میگرنی م بیدار شدم تا ساعت 2 بیشتر نتونستم سرکار بمونم به خاطر همین مرخص گرفتم اومدم خونه و خوابیدم و برای افطار به مردنم راضی شده بودم کل بدنم میلرزید و حالت تهوع داشتم و بغل مادری کلی گریه کردم و بازور رفتم درمانگاه ...
مامان میگه فردا روزه نگیر ولی به نظر من به خاطر نخوردن نیست به خاطر اعصاب داغون این روزاما
خدا به خیر بگذرونه...
+حالم خوب نیست...
*دلم برای مادری میسوزه داره کلی حرص میخوره و این که سنی ازش گذشته....الان وقته آسایشه ش ...نه من و گرفتاریمو اخلاق گندم
برای سلامتی همه مادری و پدری دعا کنیم.
سلام
امروز صبح با خستگی بلند شدم تا اخرش همچنان خسته بودم و وای چه قد هوا این روزا گرما و بیشتر خستگیم از اونه و این که کارفرما محترمه گفت زودتر برو خونه...
ومن به شدت خوشحالم که فردا جمعه س و چون کلی سریال ندیده دارم و البته خونه هم یه تمیز کاری اساسی میخواد و کلی کار دیگه.....
الان به شدت گرسنه م دلم حلوا خواهر جان پز میخواد که فعلا دردسترس نیست..
مادری اصرار داره خودش بپزه که من میگم نع من حلوای مامان پز دوس نمیدارم
+حقوق 20روز کاریمو ریخت ...
سلام بد نیستم .
امروز که نه دیروز از سرکاربرمیگشتم مادری زنگید گفت که اگه دوست داری بری خونه خواهری جانت بهتر و راحت تری به دلایل پست های پیشین
من رفتم اونجا از اونجا یه صرف افطاری به خونه خواهری کوچیکتر رفتیم کلا 4 تا خواهری دارم (خدا تگه شون داره برای من)
شب خوبی بود ...
و اما تیر برای من یاداوری بیماریمه که سال 89 بهش دچار شدم دقیقا یادمه روز جوان بود بود فک کنم 26 تیر
والان خدایا شکر خوبم و بهترم ومصرف داروم قطعه ولی تیر میاد دلشوره و ترس باهاش میاد...
ان شااالله هممون سالم و سالم و شاد باشیم
التماس دعا
*
بار کج هم به منزلش گاهی ….
بار کج هم به منزلش برسد
آه من هم نمیرسد به تنت
قاصدک های نامه بر گفتند
شایعه است احتمال آمدنت
عشق من در جنون خلاصه شده
دست من نیست ، دست من ، عشقم !
دست من ناگهان به حلقومت !
مرگ من ،دست و پا نزن عشقم !
من مریضم که صورتم سرخ است
شاعری که چقدر تب دارم
اندکی دوست رو به رو با من
یک جهان دشته از عقب دارم
در سرم درد های مرموزی است
مغزم از شعر مرده پر شده است
خط و خوط نوار مغزی گفت
شاعر این شعر هم تومور شده است
من سه تا نطفه در سرم دارم
جان من را سه شعر میگیرد ؟
خط و خوط نوار مغزی گفت :
فیل هم با سه غده میمیرد !
بیت هایی که آفریدمشان
در پی روز قتل عام منند
هر مزاری علیرضا دارد
کل این قبر ها به نام منند
مرگ مغزی است طعم ابیاتم
مزه ی گنگ و میخوشی دارم
باورم کن که بعد مردن هم
حس خوبی به خود کشی دارم !
***
علیرضا آذر
سلام
امروز روز خوبی بود ..
آروم وشاد.بی حاشیه
وکلی خندیدم تو دفتر از دست این کارفرمای کنجکاو...و وقتی اومدم خونه دیدم مادری جان تی وی خاموش کرده وخونه ساااااکته و من خوابیدم تا 7
بعضی موقع ها به خودم میگم اگه سختی ها زندگی نباشه این آسانی و آرومی روزا به چشم نمیاد...
پس خدایا شکررر
****
چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد***علیرضای آذر عزیز
سلام قرار بود درباره ش ننویسم ولی وقتی پری وقتی چشمات ورم کرده از گریه وفتی دوستی نیست براش درد دل کنم مجبوری یه جا بنویسی و اینجا میشه اونجا ...
دیروز با ورود من به خونه یهو صدای تی وی به آخرین حد خودش میرسه که میدونه من میخوام کمی بخوابم چون از هشت سرکار بودم تا بعدازظهر...مردم آزری دیگه تا حد ....
خوب گفتم میرم در اتاق میبندم صدا کمتر میشه ولی نمیشه بغض گلوت میگره و به خودت میگی اینجا خونه ی من و حقمه که محل آرامش من باشه نه این وضع..
نمیشد..وشد شکستن شیشه بوفه اتاقم و رفتن به بیرون و سر مزار که بشه توش بی دلیل گریه کرد....ونگران مامان که این دختره با دهن روزه کجا میره
وحرف مامان اینکه چرا لجبازی میکنی و مونده با من و اون چی کنه...
اون مردم آزار که حداقل 13 سال من من بزرگتر و از زندگی شکست خورده برگشته خونه من و وهمه آرامش منه داره ازم میگیره و من نمیتونم وجودش تحمل کنم و داره میشه سوهان این روزام....
اگه اون شکست خورده اگه نابوده به خاطر اشتباه خودشه و باید تاوانش خودش پس بده نه من..
+قبل اذان رفته خونه برادریرفتم...
باخودم میگم اگه مامان میترسید از رفتنم از خونه صددرصد اون جاش بیرون بود نه من ولی مطمئنه از اهلی بودن من ...خیلی مطمئنه
+خونه م سحری آورده تو اتاقم...
*خسته م