روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

من کِسل ترین ادم دنیام...

پارسال این روزا میاد ذهنم ک چقد دلشوره داشتم و روزهای سختی بود ...

خب الان کل روز خوابم دو صفحه کتاب میخونم و کارای عادی روزانه....


ای جان برام دفتر خاطرات خریده ،چون دیده تو سررسید کوچیک دارم می نویسیم کلی ذوقیدم ب خاطر این کارش:)

کتاب سفارش دادم پرندگان خارزار،سلاخ خانه. شماره 5

 تصمیم  گرفتم با چیزهای کوچیک مدام  خودموشاد کنم ،میشه ی شادی مداوم:)))

همین زندگی  خوبی و بدی و بحث و دعوا داره؛|


ناراحتم از حرفش و امیدوارم پی ببره ک چه قد مضخرف فکر می کنه . .

همین....

همچنان مریضیم  

سال 98مبارک...

ب خاطر کار همسری ما خونه موندیم.

مادری و پدری رفتن  پیش خواهری بزرگه...

از خریدای عیدم راضی م.

سرما خوردم و مررریضی م....همین