ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
۱۲ شهریور راه افتادیم سمت تبریز تو زنجان ناهار خوردیم عصر رسیدیم رفتیم ایل گلی ک جالب بود کمی گشتیم
شب خونه ی دوست ای جان موندیم خوب بود.
۱۳ شهریور تو شهر و بازار گشتیم و رفتیم سمت ارومیه که هتل به سختی پیدا کردیم ، با ای جان بحث و میگرن شدم،شام رفتیم فلامینگو که بد نبود
دریاچه ارومیه طفلی تقریبا خشک شده بود...
فرداش هم ارومیه گشتیم و بدک نبود یک عدد کتانی و پیراهن هندی خریدم از بازار ش ،عصرش در یک اتفاق ناگوار چای ریخت روی لباس اعصابم خورد شد..و شام رفتیم پارک ساحلی ش
کلا تو این سفر به شدت عصبی و غرغرو شده بودم و تقریبا حالت دعوا داشتم با ای جان.
۱۵ هم از اورمیه به سمت پیرانشهر و سردشت رفتیم جاده فوق العاده و زیبایی بود که اطراف جاده جنگل های بلوط بود.
از سردشت صندل اسنوهاک و قابلمه سفری خریدم و یه سر رفتیم آبشار شلماش که قشنگ بود.وباز دوباره بحث با ای جااان
Pms م!
حس افسردگی توام با خشم دارم و از همه متنفررررم.
ورزش رو دوباره از شهریور شروع کردم
وزنم ۶۴.۴۰۰
از فروردین ۳ کیلو چاقتر شدم.
شهریور کل روزاش باید برم مدرسه و از تابستون هیچی نفهمیدم:(
مدرسه تو هواس!
معاون اجرایی درخواست انتفالی داده به خاطر اخلاقای گند مدیر،اداره موافقت کرده و مدیر درخواست استعفا داده
و منم یه گوشه نون و ماستمو میخورم!