دارم آرشیو وبلاگ م نگاه می کنم، می بینم ماه تیر چیزی ننوشتم،خب چی شد؟
ماه رمضان بود :
+من برای اولین بار و کاملا تنها شله زرد پختم و برای تولد پسر برادر جان و بردم خونشون.
++ پسر خواهر جان 7تیر اومد.
+++خواهری و برادری سر ی موضوع مالی باهم بحث کردند.و این ک مقصر کدومشون بودند،و حق با کدومشون بود رو نمی شد مشخص کرد ولی من طبق معمول ک عاشق برادر جان م حق به ایشون دادم و همواره طرفداری رو از ایشون اعلام کردم.
++++با برادر جان و دایی رفتیم الموت.
**پسر خواهر جانم برای تولدم کتاب های زیر خرید،
من پیش از تو
خدمتکار و پروفسور
دوست باز یافته
شازده کوچولو
هزاران خورشید تابان
اتاق
بیوه کشی
و من هدیه ش ندادم،حتی:-(
با خواهری و پسر خواهر جان رفتیم سیرک و...کلی خوش گذشت و کلی پول از جیب خالی شد.
قلبم فشرده شد
دستام یخ و حسی تو پاهام نمونده!!!!
خدایا ی کاری کنم برام،
ب خاطر م.و حرفای الی....
+آهنگ لری از رادیو آوا پخشه :-)
++دیشب با کل خانواده رفتیم شهربازی جای اونایی ک نبودن خالی
آدم بی معرفت وجود نداره !
فقط طرف باهات حال نمیکنه
وگرنه برو ببین
واسه اونایی که باهاشون حال میکنن
چقد بامعرفته.......
من همچنان ناراحتم....
همچنان دلم پره
و همچنان کم حرف......
داشتم همینطوری وبلاگ چرخی می کردم .همینطوری هم نه ی دوستی گفته بود وبلاگ داره و.... من همینطوری پیداش کردم.
خخخخخ خیلی بامزه شد از پیدا کردنش خنده م گرفت
و بیشتر پست ش رمز داربود و....من هم فضووووووول!!!!!!
*دوستان محترم همگی رفتند ددر و چون مادر جان من اجازه نمیده حتی ی تعارف هم نزدن،نمی دونم چرا کلی عصبی و ناراحت شدم.الانام هم ناراحتم،بیخیال ک بعد قرار گذاشتن اومدن ی تعارفایی الکی 12شبی زدن.
+ خواهرجان ک بدون پسرش اومده و اصلا خوب نیست و خوش نمیگذره ،جای خالی پسر جان حس میشه.
++ی زنعمو برای کشته شدن دارم به قدری رو نِروِ منه ک میبینمش اعصابم خورد میشه.
+++غم انگیز ترین حالت ممکن دارم
++++کلاس چهل تکه هم بد نیست.
*کیف خریدم از فروشگاه ایننرنتی نا معتبر دعا کنید ب دستم برسه.
**کلا بد اخلاق تر شدم.
دلم میخواست کسی باشد
که مرا " بلد" باشد .
بلد بودن مهم تر از عاشق بودن یا حتی دوست داشتن است
کسی که تو را " بلد " باشد ،
با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید ،
میداند کی سکوت کند ،
کی دزدکی نگاهت کند ،
کی سرت داد بزند ،
و کی در اوج عصبانیت،
محکم در آغوشت بگیرد .. !
کاش کسی باشد ،
که مرا " بلد " باشد ..
#ارمغان_مهدیقلی
+خواهر جان از اهواز اومده خونمون.
خب،مث اینک خواهر شش بزرگتر هم باردارن و من دوباره قرار خاله بشم
حالا دو تا نی نی جدید قشنگ در راهن
تمام کارهایی که واسه پیدا کردن خودم بهم کمک می کنن رو انجام دادم.
بهترین عطرم رو زدم، لباسی که دوست دارم رو پوشیدم، به آن خیابان همیشگی رفتم و زیر باران پیاده روی کردم، بعد از اون به خونه برگشتم، برای خودم قهوه دم کردم، آهنگ مورد علاقه ام رو بارها گوش دادم و لا به لای کتاب ها و نوشته ها و مکتب های مختلف دنبال خودم گشتم، اما هیچ کدوم از اون ها دیگه کارایی گذشته رو نداشتن.
حس و حالی که من دارم اسم خاصی نداره و تو هیچ مکتبی قرار نگرفته، حسیه بین تنهایی و بی کسی.
اگه می تونستم از این گمشدگی خلاص شم، بدون شک بی کسی رو انتخاب می کردم...
بی کسی خیلی صادقانه تره، اما تنهایی نه...!!!
تنهایی مدام فکرش می افته به جونت
که شاید کسی از راه برسه!
✍
سلام
خب بریم ک داشته باشیم مهر هنرمند.کلاس چهل تکه دوزی می رم و ب شدت ساعتش زود و خوش میگذره،با اینکه خیاطی و دوخت و دوز هم صفره!!!