روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

دیشب بحث داشتیم در مورد موضوع همیشگی 

خسته‌م...

نمیفهمش


تولد دوستِ ای جان بود رفتیم تهران

دختر شیرینی دارند که واقعا دوستش دارم و از من بعیده بچه ایی جز بچه ها خانواده خودمو دوست داشته باشم،

ناهار رفتیم رستوران خلیج فارس فشم که بد نبود ولی با توجه به کیفیتش قیمت بالایی داشت.

مرداد ماه خوبی بود تا به الان.

از لحاظ $& با ای جان خیلی مشکل داریم و یکی از درگیری اساسی تو زندگی مون به شمار میاد ،از لحظه شروع تا به الان کلی در موردش حرف زده شده ولی کماکان مشکل وجود داره و قلب و ذهن و جسم منو داره آزارمیده 

نمی دونم درست میشه یا اصلا چی میشه ولی یکی از پایه های اصلی زندگی منه که داره میلنگه و بابتش غمگین و متاسفم 

و  همین!

بعد مدت ها داره بارون میاد.

شکررر 

دی ماه خیلی طولانی بود برام....

برنامه ورزشی رفتم  طبق  روتین و برای ماه بعد ثبت نام کردم

خوشحالم بابت ش

از لحاظ ، $&،ماه افتضاحی بود!!!