-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1402 21:52
پنچشنبه هفته پیش رفتیم خونه ی دوستمون تهران و دو روز موندیم ،آقا من از ترافیک تهران متنفرم ، از شلوغی ش... بد نگذشت! این هفته حسابی دچار میگرن و سردرد شدم و واقعا کلافه م ،یک و دو ماهی خوب بودم به نسبت! حوصله خرید ندارم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اسفند 1402 21:08
واقعا راسته که میگن شما امروز دارین توی آرزوی گذشته تون زندگی می کنید که فراموش کردید! ×ای جان یک تصمیم شخصی گرفته و به شدت خوشحالم در موردش! ××کتاب دالان باریک آزادی برام گرفت،از اینکه بی خبر رفته شهر کتاب و برام این کتاب خریده خیلی ارزشمند بود + بعد از ۵ سال زندگی مشترک بیشتر از از همیشه دوستش دارم با همه ی قهر و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمن 1402 21:25
اینجا شده شبیه گزارش های پزشکی من خب متخصص زنان رفتم یه سری چکاپ انجام دادم تا جوابش بیاد، مدرسه بد نیست ولی کلا بعضی ها رو نِرو من هستند و تحملشون سخته!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمن 1402 04:14
ساعت ۴ و ربع و من هنوز خوابم نبرده و ۷ باید سرکار باشم به شدت عصبی م از بی خوابی، نفسم تند میزنه و پاهام یخه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دی 1402 19:25
واقعا دی ماه مزخرف و شلوغی بود ک پنجشنبه و جمعه ها ش مجبور شدم برم ضمن خدمت دیروز رفتم برای سونوگرافی شکم که گفت نرمال تا دید آزمایش خون چی میگه... هنوز اثرات سرما خوردگی دارم سرفه و... همین.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دی 1402 20:03
از سه شنبه هفته پیش آنفلوانزا گرفتم و حالم هر روز بدتر از دیروز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دی 1402 22:12
همش منتظرم همه چی تموم بشه ! روزا تموم بشن ماه ها تموم بشن ، سال جدید بیاد و بره و تقویم دنبال می کنم واقعا چمه؟؟ و هیچ هدف خاصی رو دنبال نمی کنم به شدت بی انگیزه! این زندگی اون زندگی من نیست!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 آذر 1402 20:15
امروز کلی گریه کردم ، این هنرستانی که میرم دانش آموزان گستاخ و بی تربیتی داره و با ادبی ش روزمو خراب کرد . کاش معاون نمیشدم خیلی درگیری داره
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 آبان 1402 22:01
دکتر برام آزمایش خون نوشته بود که نتیجه ش ابن بود در اثر خوردن داروهای میگرن و... آنزیم های کبد افزایش پیدا کردن و مرحله خوبی نیست برای کبد حالا دو تا از قرص کم کردم ولی خب خوابم بهم ریخته و عصبی م و از طرفی گزگز دستام کماکان هست روزای به گ☆☆☆
-
سفر شیراز
شنبه 22 مهر 1402 08:55
به بهانه عروسی دوست ای جان یک سفر۵ روزه به شیراز داشتیم خیلی عالی و خوب بود و خوش گذشت! حافظیه خیلی دوستش داشتم، سعدیه خوب بود،و شیراز که به عمارت های و باغ ها معروفه!!! مسجد نصیرالملک قشنگ بود. × دم مدیر گرم که مرخصی داد. ××مثل چی خسته میشم ،پارسال که هنرآموزبودم در هفته ۳ روز میرفتم ولی امسال کل هفته مدرسه م و خسته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مهر 1402 21:55
● از اینکه منو تو منگنه قرار بدن متنفرم ●●از خودم متنفرم که شفاف میگم نه و بعد عذاب وجدان میگیرم ! ●●●خیلی اعصابم خورده بابت سفر شیراز و مادر جان!!! ■معاون فنی هنرستان شدم، این ده روز که سخت گذشته،حسابی خسته میشم روتین پوستی نرفتم !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 شهریور 1402 21:18
چیزی داره آزارم میده نمی دونم چیه؟ دلهره دارم عصبی م غمگین م به آینده نا امیدم غم فزاینده ایی!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 شهریور 1402 23:24
من از پاییز و مهر متنفرم دل آشوبه میشم.
-
خانواده
پنجشنبه 16 شهریور 1402 02:24
۱) تف تو pms و دعوای های من و ای جان بهش میگم من هورمون های بالا و پایین میشه و درد عصبی م می کنه تو هنوز بعد ۵ سال مدلِ من دستت نیومده ؟ .... و البته که نیومده....! ۲)قلبم درد می کنه برای اتفاق خیلی بدی که برای خواهرک افتاده ...و افتاده و به من دیر گفته و تنهایی حملش کرده ،وقتی با گریه گفتم چرا به من زودتر نگفتی ؟گفت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1402 22:34
سه هفته س خواهر بزرگه اینجاست که تقریبا سه بار دورهمی دخترعمو ها رو داشتیم که یکروز ش خونه من بود پاستا پنه و کشک بادمجون درست کردم و مهمونی خوبی بود! و مهمونی خانوادگی که داشتیم که بد نبود و خوش گذشت ×با مدیر مدرسه هماهنگ کردم و امسال قراره معاون بشم ! از الان استرس مهر گرفتم ،البته من خداوندگار استرسم
-
تیر چطور بود؟
یکشنبه 1 مرداد 1402 18:53
تو ماهی که گذشت واقعا کار خاصی نکردم برای کارورزی بچه ها رفتم بازدید و تو گرما تلف شدم با اینکه درهفته فقط دو روزمی رفتم ! خواهر وسطی هم با کمک مادر جانم ی خونه نقلی خیلی نقلی خرید باز خدایاشکر! کتاب دعای برای ربوده شدگان گوش دادم که برای کشور مکزیکه و خیلی خوب بود ، کلی پادکست گوش دادم طبق معمول و روزها خیلی آروم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خرداد 1402 00:03
سلام از بامداد تولدم... غمگینم ... ناامید...
-
خودِ پنج ساله ت چه شکلیه؟
جمعه 5 خرداد 1402 20:21
دخترک کم حرف ، بی اعتماد نفس،و ترسیده با موهای کوتاه و زشت و بهم ریخته... بهش توجه نمیشده و گوشه ایی برای خودش میپلکیده! ×طفلی من ! ××دوست دارم برم بغلش کنم ببوسمش و بگم تو فوق العاده ایی ،غمگین نباش ،دلشوره نداشته باش بزرگ بشی همه چیز بهتر میشه برات....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خرداد 1402 19:26
×میشه کسی که یه زمانی دوستش داشتی ، فراموش کنی؟ _نه نمیشه m$ خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود ... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود من و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اردیبهشت 1402 02:11
چهارشنبه آخرین کلاس این سال برگزار شد و تماااام!!!! خوشحالم که تابستون میاد شاید برای ارشد بخونم ^^_^^ این چند وقت کتاب کاغذی نخوندم بیشتر تو فیدیبو هستم و کتاب های صوتی گوش میدم و به طور اتفاقی کتاب کلاس پرنده که ضابطیان خونده گوش دادم مخصوص تینیجرها است ولی من دوسش داشتم خیلی خوب بود! بلاخره سالی که گذشت کلی کتاب ها...
-
سفر نوروز ۱۴۰۲
جمعه 18 فروردین 1402 21:26
سال جدید به خوبی شروع شد مسافرت ۳ روزه به کاشان و اصفهان داشتیم که خیلی خوش گذاشت! کاشان که دو سه بار قبلا رفته بود باغ فین و آبشار نیاسر و ابیانه ش... این سری بیشتر به خانه هاش سر زدم ، یه رستوران به اسم سند باد رفتیم که عالی بود. اصفهان هم با ر دوم بود می رفتم و خوب بود بریون امتحان کردم دوس داشتم،گوشفیل و دوغ نشد...
-
آخرین روز ۱۴۰۱
دوشنبه 29 اسفند 1401 23:45
سال سختی بود خیلی سخت ولی برای من میشه گفت سال اولین بارهای خاصی بود که دوستشون داشتم ! به امید بهترین ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفند 1401 00:46
آخرای اسفند سال ۱۴۰۱ و اعتراف می کنم: دلم برای برادر وسطی ( سرطان سابق) تنگ شده و دلم براش میسوزه احساس می کنم تو این سن می تونم درکش کنم و نه تایید!! زندگی از دسته رفته ش و گذر این زندگی با این حال و احوالش! امیدوارم درست بشه و طعم خوش زندگی بکشه ! جدا از آزار و اذیت هاش آدم بدی نبود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمن 1401 22:14
بعد ۵ ماه حقوق م ریختن **)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمن 1401 18:28
دی ماه تقریبا سختی بود ! مریضی پدر جان ،حال بد خودم! رفتن به فیزیوتراپی و منتظرموندن که منو به شدت عصبی می کنه! و تولد ای جان بود کار خاصی نکردم و جشنی نگرفتم ،ولی شب بعدش رفتیم رستوران:)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمن 1401 17:17
سلام :) خواب رفتگی و گز گز دست و پام هست و طبق mriلکه هایی در پشت سرم هست ک ممکنه دلایل مختلف داشته باشه، فعلا دارو داده که بخورم تاببینیم چی میشه! دیشب دخترا خونمون بودن کلی خوش گذشت و برای شام الویه درست کردم با هم ورزش کردیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دی 1401 22:10
سلام از دی ماه بازم حال جسمانی من خرابه یاد وبلاگ افتادم حدود دو هفته س دست و پام و دیگر اندام های موجود گزگز میکنه، از خانه آلزایمر وقت گرفتم خسته م ازش هنوز حکم نخورده و حقوق نگرفتم و این موضوع ب شدت عصبانی م کرده اوضاع مملکت داغونم با وضع دلار و کوفت و زهرمار فعلا زنده ایم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبان 1401 17:04
نمی دونم بقیه چطور دارند زندگی می کنند اما من فقط دارم خودم با زور میکشونم به روز بعد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهر 1401 08:12
مدرسه م عوض کردن بی درو بی پیکر بودن آپ تمومی نداره رفتم دکتر مغز و اعصاب دارو داد! حالم دلم ،خوش نیست :(
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریور 1401 14:07
اینستا و واتس آپ قطعه !مسخره هاااا امروز رفتم شورای دبیران مدرسه و بدک نبود و راضی م شنبه یکشنبه و دوشنبه کلاس دارم با دبیران رسمی و من هنرآموز دومم و این خوبه و چیز میز ازشون یاد میگیرم