روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

انتخاب رشته

سلام 

ایام به کام....

همیشه نسبت به مرداد ماه  بی احساس بودم؛مرداد ماهی پر از اتفاق های خوب

از اونجایی که بیکار تشریف دارم امروز  صبح با دختر برادر جان رفتیم مشاوره انتخاب رشته  ...

دختربرادر جان دوست داره شیمی قبول بشه هرجا ولی فقط شیمی ولی  به نظر من یه رشته تو شهر خودمون بهتر ه !!!

چرا؟؟

از اونجایی این دختر جان  کمی سر به هواس و سرو گوشش هم متناسب  به سنش میجنبه  ترجیح میدم دور نش ه از خانواده(احتمالا ترجیح من زیاد مهم نباشه خخخخخ)

جالبیش اینه که من هر وقت به بیست سالگی خودم نگاه میکنم میبینم چه دختر آرومی بودم زیا داهل دوستی و عاشقی  شیطونی اون سن نبودم مث دخترای خوب درس خوندم و تموم


+همین

***

فال من را بگیر و جانم را

من از این حال بی کسی سیرم

دستِ فردای قصه را رو کن

روشنم کن چگونه می میرم

حافظ از جام عشق خون می خورد

من هم از جام شوکران خوردم

**

بعدا نوشت:

از اونجایی که دختر برادر جان ممکنه بخونه بگم اینکه  شما خانوم منی...ولی خب مقتضی سنته دیگه...مواظب خودت باش نفس