روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

سفر

۵فروردین راه افتادیم سمت بندر عباس ناهار تو رستوران سند باد کاشان خوردیم  شب رسیدیم میبد یزد  و صبحش نارین قلعه دیدیم 

بعد راه افتادیم سمت بندرعباس  ناهار تو سیرجان خوردیم شب رسیدیم

 روز بعدش رفتیم معبد هندوها و موزه بندر عباس و بازارها گشتیم  ناهار ماهی سرخو و قیله ماهی که خیلی خوسمزه بود

از سیتی سنتز بندر عباس لوازم بهداشتی برای صورت خریدم و کلی خوشحال شدم

روز بعدش رفتیم جزیره هرمز پر از زیبایی  بود  ، بیچاره ساحل نقره ایی که نابود شده بود سوار توک توک شدیم جزیره گشتیم 

روز بعدش رفتیم قشم و عاشق جزیره ناز شدم 

در راه برگشت رفتیم یزد برای شام رفتیم عمارت عقیق که افتضاح بود ولی عمارت وکیل رستوران فوق العاده ای بود که ناهار روز بعدش خوردیم

و در نهایت ۱۲اومدیم خونه 

سفر خوبی بود

سیزده به در باغ پسر برادر جان بودیم 

با ای جان سر آهسته بودنش خیلی بحث کردیم 



۱۲ شهریور راه افتادیم سمت تبریز تو زنجان ناهار خوردیم عصر رسیدیم رفتیم ایل گلی ک جالب بود کمی گشتیم

شب خونه ی دوست ای جان موندیم خوب بود.

۱۳ شهریور  تو شهر و بازار گشتیم و رفتیم سمت ارومیه که هتل به سختی پیدا کردیم ،  با ای جان بحث و میگرن شدم،شام رفتیم فلامینگو که بد نبود 

دریاچه ارومیه طفلی تقریبا خشک شده بود...

فرداش هم ارومیه گشتیم و بدک نبود یک عدد کتانی و پیراهن هندی خریدم از بازار ش ،عصرش در یک اتفاق ناگوار چای ریخت روی لباس اعصابم خورد شد..و شام رفتیم پارک ساحلی ش

کلا تو این سفر به شدت عصبی و غرغرو شده بودم و تقریبا حالت دعوا داشتم با ای جان.

۱۵ هم از اورمیه به سمت پیرانشهر و سردشت  رفتیم جاده فوق العاده و زیبایی بود که اطراف جاده جنگل های بلوط بود.

از سردشت صندل اسنوهاک و قابلمه سفری خریدم  و یه سر رفتیم آبشار شلماش که قشنگ بود.وباز دوباره بحث با ای جااان

با ای جان و خواهر سومی و پسرش رفتیم بندر انزلی 

خوب بود و خوش گذشت.

پسر خواهر عاشق دریا و ساحل..رفتیم تو جنگل نشستیم میگه بریم لب جنگل که شن داشته باشه

سفر نوروز ۱۴۰۳

۱۰ فروردین راه افتادیم به سمت اصفهان یک روز موندیم و برای ۱۲ رفتیم یزد 

یزد را اولین بار بود سفر می کردم و خوب بود و دوستش داشتم !

**ولی دوباره باید برم برای دیدن کویرهاش و قنات ش و...

آش شولی خوردم بدک نبود ،قیمه یزدی جای لپه ،نخود داشت و فالوده شون مثل نودل نرم و بلند و لزج بود و برای یک بار امتحان خوب بود

×تو این سفر ای جان فوق العاده بود .

*برادر ای جان هم همراهمون بود.

سفر شیراز

به بهانه عروسی دوست ای جان یک سفر۵ روزه به شیراز داشتیم

خیلی عالی و خوب بود و خوش گذشت!

حافظیه خیلی دوستش داشتم، سعدیه خوب بود،و شیراز که به عمارت های و باغ ها معروفه!!!

مسجد نصیرالملک قشنگ بود.



× دم مدیر گرم که مرخصی داد.

××مثل چی خسته میشم ،پارسال که هنرآموزبودم  در هفته ۳ روز میرفتم ولی امسال کل هفته مدرسه م و خسته کننده س! از لحاظ مالی فرق چندانی نداره

سفر نوروز ۱۴۰۲

سال جدید به خوبی شروع شد 

مسافرت ۳ روزه به کاشان و اصفهان داشتیم که خیلی خوش گذاشت!

کاشان که دو سه بار قبلا رفته بود  باغ فین و آبشار نیاسر و ابیانه ش...

این سری بیشتر به خانه هاش سر زدم ،

یه رستوران به اسم سند باد رفتیم که عالی بود.

اصفهان هم با ر دوم بود می رفتم  و خوب بود

بریون امتحان کردم دوس داشتم،گوشفیل و دوغ نشد امتحان کنم

رستوران طنجه هم خوب بود.

تو این سفر ای جان بدک نبود.

×قرار بود شیراز هم بریم که پسر خواهر قراری با دوستاش تو تهران داشت و نرفتیم!



خواهر بزرگه یک هفته ایی میشه اومده

 و مهمونی و گشت و گذار ها شروع شدن !

پدر جان م کمی نا خوش احوال بود چند روزی 

الموت رفتیم رودخانه سرد و قشنگی بود

رشت رفتیم خیلی خوب بود اما دردسر های سفر باخانواده پر جمعیت 

استخر ثبت نام کردم برای یادگیری شنا


با خواهری رفتیم رشت و انزلی  و بسی خوش گذشت

و من عاشق دریا  کلی حال کردم 

هوا خنک بود ...

×میدونی چی شده وقتی از دست  ای جان دلخورم و با هم  دعوا کردیم خوابش m$میبینیم و غمگین میشم و یاد خاطره های خیلی کم  ش مبفتم....نمیدونم چه مکانیسم مغزم طراحی کرده ؟؟؟؟

××خرداد  و تیری  که عصر ش با خواهر ها و دختر عموها به  پارک رفتن و خوردن عصرانه گذشت!


سلام یک اشتباه بزرگ کردم و پودمان اول دانشگاه از دست دادم و کلی استرس و اضظراب کشیدم و حالا پودمان دو رو بگذرونم ببینم چی میشه!

دو هفته پیش رفتم پیش خواهر بزرگه  شوشتر یک هفته پیش موندم و الان یکهفته از اومدن م میگذره که همش سردرد و سرگیجه دارم رفتم درمانگاه ی سرم زدم!ولی باید پیش ی متخصص برم

سه تا عروسی در پیش و من هیچ آماده نیستم 

زودترررر خوب شم فقط

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام سلام

من اومدم

ی ماهه ننوشتم کار خاصی هم نکردم اتفاق خاص هم نیفتاده.

۲۹ شهریور رفتیم شمال با برادر و الی و ای جان خوب بود

بعدگوشی م سوخت

سلااام

*با مادری و خواهری ها رفتیم سینما ،شبی ک ماه کامل دیدیم بدک نبود،دو هفته پیش با ای جان رفتیم سرخ پوست دیدیم اونم بدک نبود :|

**عروسی دوست ای جان بود رفتیم زنجان:)

***دوست ای جان پاگشا دعوت کرد رفتیم دو روز تهران موندیم،چیتگر،کاخ سعدآباد رفتیم کلی خوش گذشت :))))

****ی دعوا حسابی ی هفته ایی با ای جان داشتیم کلی گررریه کردم:(بابت ماشین و پول و مادرش و...بسی خسته کننده بود و تموم شده خدایا شکررر.

#کاش میشد رفت از این شهر،کشور ،قاره،خسته م بابت همه چی....


 روزها ب شدت معمولی

جمعه با ای جان رفتیم طرف لاهیچان دوستاش اونجا دیدیم

شنبه با هم رفتیم طرف ماسوله  تو کلبه چوپی ی شب موندیم

 یکشنبه هم رفتیم   سمت جاده سلام ب خلخال  عجب جاده قشنگی بود  مه همه جا رو رگرفته بود

دوشنبه  استارا  و گردن حیران  گشتیم

سفر خیلی خوبی بود...

ای جان خوش سفر و مهربون ه فقط ی مورد ش اذیت کرد امیدوارم اون عادت زشت ترک کنه

عروسی دوست ای جان بود.

رفتیم تبریز

خوش گذشت....

*دلم شکست بابت حرفش :-\

**دلم ترسید...

خواهر جان و پسر بزرگش و عروسش اومدن پیش ما

سال جدید

سلام  سال نو مبارک

موقع تحویل سال  خواهری کوچیکه فقط پیش ما بود ...

دو تا خواهرای بزرگا پیش هم  بودن و خواهری وسطی خونه مادر شوهر بود برادری هم خونه مادر زنش بودن و بعد سال تحویل اومدن ک صبح زود رفتیم اهواز خونه ی خواهری بزرگه دو روز اونجا بودیم خوش نگذشت کلی دلخور شدم کلی :((

  پسر خواهر بزرگه با خودمون اوردیم از اون طرف رفتیم خرم اباد خرم شهر خیلی قشنگ بود و دو روز اونجا بودبم

پسر خواهر رفتارش خیلی عوض شده ک باعث شد بازم ناراحت بشم....:(

+دوست  برادری قرار برای خواستگاری بیان ...

اصفهان

اولین بار که به اصفهان رفتیم 

تور یک روزه بود 

میدان نقش جهان ،کاخ چهلستون  سی و سه پل برد،

خوووب بود.

اصفهان

تور ی روزه اصفهان  دیدم ب دوستام گفتم نیومدن .خودم تنهایی ثبت نام کردم.

نمی دونم چ شکلی میشه تنها یی مسافرت رفتن !!!!!

 اما ی روز ه س و مطمئنم بهم سخت نمیگذره من عاشق اصفهان م  و نیومدن اونا باعث نمیشه ک قید سفر بزنم:|

*شایدشروعی برای سفرتک نفره باشه.

 کلی خسته م

دلم شکسته....از دست تو رررررتو...باکارات رفتارات ..خدایا در حد مرگ عصبانیم.





سرعین

  ب محض اینکه سوار ماشین میشم چشم بسته میشه فکرو خیال شیرین میاد سراغم

اتفاق هایی ک ننوشتم مینویسم تا شیرینی ش یادم نررره

خب ببینم از چی و کجا ننوشتم:-D

از ابتدا سال شروع می کنم

*برای سال تحویل پسر خواهر جان اومد و تا 17موند تا پسر اون یکی خواهری ب دنیا بیاد ببینیدش ک نشد پسر خواهر جان 24دنیا اومد.:-*

** 11با پسر خواهری با تور یه روزه رفتیم   شماال خوش گذشت:-D


و بعدش ماه رمضون بود ک خفاش تشریف داشتم 

برای 27،خرداد رفتیم مشهد با دخترا و پسر خواهری ،دختر عموم و زنعموم

و کلی تجریه ها باحال کسب کردیم

چون سفر مشهد گذشته همش حرم و پاساژگردی بود ولی این سری متفاوت تر ...



برای 27بلیط مشهد دارم.....

:-)

 پ ن :خیلی خیلی خوش گذشت همراه با خواهری ها و پسر خواهر جان

چالیدره هم رفتیم خووب بود.

با دخترا جمعه رفتیم نمایشگاه

کلی هم کتاب خریدم و خوشحال و خندان هستم.

بعدش رفتیم پارک ارم سوار ستاره گردان شدیم ک در حد مرگ ترسیدم ....

خوش گذشت

با مادری و میتی داریم می ریم امامزاده ابراهیم...

+ده روز نماز نخواندم

دعای عرفه نخواندم

لج کردم

و شد نتیجه ایی  ک شکستم جلوی همه ...

خدایا مرسی سپاااااس

بیخیال من بشو....من این زندگی نمیخوام مال خودت!!!!


ماه تیری ک حس نوشتن نبوده!!!!

دارم آرشیو وبلاگ م نگاه می کنم، می بینم ماه تیر چیزی ننوشتم،خب چی شد؟

ماه رمضان بود :

+من برای اولین بار و کاملا تنها شله زرد پختم و برای تولد پسر برادر جان  و بردم خونشون.

++ پسر خواهر جان 7تیر اومد.

+++خواهری و برادری سر ی موضوع مالی باهم بحث کردند.و این ک مقصر کدومشون بودند،و حق با کدومشون بود رو  نمی شد مشخص کرد ولی من طبق معمول ک عاشق برادر جان م حق به ایشون دادم و همواره طرفداری رو از ایشون اعلام کردم.

++++با برادر جان و دایی رفتیم الموت.


**پسر خواهر جانم برای تولدم کتاب های زیر خرید،

من پیش از تو

خدمتکار و پروفسور

دوست باز یافته

شازده کوچولو

هزاران خورشید تابان 

اتاق

بیوه کشی

و من هدیه ش ندادم،حتی:-(

 با خواهری و پسر خواهر جان رفتیم سیرک و...کلی خوش گذشت و کلی پول از جیب خالی شد.



روز مادر مبارک.

مادر جانم تا همیشه سالم  باشی و سایه ات بر سر من مستدااااام.

ب مادر جان میگم هدیه چی میخوای میگه یه انگشتر

دیدماونو..میگم پول نمیرسه هاااا.میگه پس حرف نزن

+برادر جانم رفته مشهد،و دلم من برای امیرعلی م لک زده!حدود دو هفته س ندیدمش

++سفر خوبی بود با خواهری ها رفتیم سوشتر،فقط دامادکوچیکه،تلخ بازی درآورد تو راه....اقا شیرین بازی درمیاوردی چی میشد؟؟؟؟

+++پسر خواهر جانم هم همراه ما برگشت تا بیستم اینجاست.

*سااااال خوبی داشته باشیم*


همین جور نوشت های من

سلام

خوبین


خب این هفته  خوب بود...

 هفته پیش که س روز آخر هفته تعطیل بود با خواهری جان رفتیم الموت منطقه سرسبز وخوش آب و هوایی

و حسابی خوش گذشت...جای دوستان خالی

و اما سرکارم  انرژی زیادی ازم میگیره و احساس میکنم روزم شده کار و خواب  ولی یه  برنامه منظمی برای خوابم شده که مث دخترای خوب 12 شب لالا و 7 صبح بیدارم

 ++راستی امروز داشتم پرونده ها رو برسی میکردم دیدم همسر کارفرم همسن منه و یه بچه سه وچهار ساله داره نمیدونم یه حس حسودی قلقکم داد

امیدوارم روزام بهتر بشن