ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
حس پوچی تمام وجودم گرفته و همیشه همینطور بوده
موقعی ک یونی می رفتم ناراضی بودم،از رشته م از محیط دانشگاه،از استادام
وقتی ک سرکار رفتم بازم ناراضی بودم،از خودم،از صاحبکارم،از محیطش
الان هم ک بیکارم وبازم ناراضی....
و این حس بد تا همیشه با منه اگه درست نشم...
و هیچ لذتی نخواهم برد و ب دنبالش این افسردگی و حس منفی ب محیط اطراف....
****
و چه قدر خسته ام از «چرا؟»
از «چه گونه!»
خسته ام از سؤال های سخت
پاسخ های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ های تند
نشانه های با معنا، بی معنا...
دلم تنگ می شود گاهی،
برای یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوه ی داغ»
سه «روز» تعطیلی در زمستان
چهار «خنده ی» بلند
و پنج «ما» دوست داشتنی!
مصطفی_مستور
یه متنی از شرح حالم نوشتم و یه دوستی در مورد پستم این نظر رو داد :
خوبه ک سرکار میری
و خوبه سالمی
و خوبه ک ورزش می کنی
خسته نباش،پس
من هم برای پست شما می نویستم:
افسرده نباش . همینکه همه صحیح و سلامت در کنار همید خوبه.
ایراد از شما نیست. سعی کنید بیشتر بیرون برید و خونه تنها نمونید.
چه دوست خوبی
بله...