روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

دل من عاشقی میخواد

سلام...
این دوره از زندگی واسه م سخت میگذره...
احساس پوچی مطلق..نه درسی نه کاری نه هدفی ...
فقط صبح ب شب می دوزم...
و روزای جوونی م دارن سپری میشن

اصن خوشیا جوونی پیشکم ،میشه چشمام ببندم باز کنم ی خانوم 35،باشم،فقط غصه ی این روزا نچشم...

هیچ کس چرا منو درک نمی کنه...
 میگن خب خونه پدری هستی کم و کسری نداری،زندگیتو کن...

نمی دونن که فقط...

فقط دل من عاشقی میخواد ،هیچ جوره کناره  نمیاد،

دل من دلشوره نرسیدن می خواد
دل من دلتنگی می خواد
به نظرم دل من یه کم دیر ب فکر افتاده......

*موهام داره میریزه،ب زودی مهر کچل میشه.
+مربای سیب درست کردم،مهر خانه دار میشه.

نظرات 2 + ارسال نظر
سیما جمعه 24 مهر 1394 ساعت 04:19 http://mehmanesarzade.blogsky.com/

ما آدم ها خیلی عجیبیم
یا دوست داریم این روزهای ملالت بارمون بگذره و چشم باز کنیم تا بشیم یه بالغه آدم، یا به اون سن می رسیم و حسرت روزهای رفته داریم
به نظرم علاجش فکر نکردنه، اینکه به سن و پیری و جوونی فکر نکنی، از سن بدم میاد که انقدر محدود می کنه آدمو، دلم هوس کتونی پوشیدن و کوله انداختن داره اما خجالت می کشم، نه از بقیه هاااا، فقط از خودم، شاید خودمون بیشتر از همه مقصریم

الهی....
همیشه همینطوره
محدود کردن خودمون ب سن و سال
خوش باشین

بهامین یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 08:58

سلام عزیزم
نبینم ناراحت باشی
خوب گلم به کلاس ورزشی برو
یاحتی هنری
کلاس زبان
خودت سرگرم کن

سلام....
سعی می کنم ک سرگرم بشم......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد