روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

روز اول کاری بعد تقریبا بیست روز تعطیلی کمی سخت بود.

عکس ها یکسال گذشته م نگاه می کردم و احساس می کنم بعد از سکته پدر جانم پیرتر شدم 

 هنوز ته ته قلبم درد میکنه  همش عکس ها قبل سکته ش میبینم و میگم کاش سکته نمی کرد

خدایا شکر بهتر شده  ولی برای من  روزهایی خیلی سختی بود که هیچ وقت از زندگی م به این سختی نبوده .

حالا که کمی گذر کردیم از اون دوران 

مادر طفلی هم از اینکه باید کل روز پیش پدر جان باشه اذیت و هر از گاهی گله می کنه و جدیدا یه چیزهایی یادش میره و باید ببریمش دکتر 

دیدن گذر عمر پدر و مادر  و زندگی در کنارشون خوبه  ولی خیلی بده که رنجور و ناتوان شدنش میبینیم

خدایا خودت برام حفظشون کن


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد