روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

آخرای اسفند سال ۱۴۰۱ و اعتراف می کنم: دلم برای برادر وسطی ( سرطان سابق) تنگ شده و دلم براش میسوزه 

احساس می کنم تو این سن می تونم درکش کنم و نه تایید!!

زندگی از دسته رفته ش و گذر این زندگی با این حال و احوالش!

 امیدوارم درست بشه و طعم خوش زندگی بکشه !

جدا از آزار و اذیت هاش آدم بدی نبود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد