روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

میدانی بعضی وقتها دلم میخواهد برای یک نفر مهم باشم !

کسی که برایم غیرتی شود و رگ گردنش باد کند ...

کسی که از دیدنم صورتش غرق لبخند شود ...

چشمانش از خنده هایم برق بزند...

مسخره اس نه ؟

میدانم ،

اما خسته شده ام از تظاهر ،

از اینکه بگویم همه چیز طبق روال است و به روی خود نیاورم !

دیگر نمیتوانم ؛

من هم دلم میخواهد بعضی شب ها که غم روی دلم سنگینی میکند در آغوش گرمی فرو بروم تا پناهگاه امنی باشد برای شب‌های سردم ...

قهر کنم و نازم خریدار داشته باشد !

دلم میخواهد به جای زانوی غم ، محبوبم را در آغوش بگیرم ،

دلم میخواهد آنقدر محکم همدیگر را در آغوش بگیریم که صدای فشرده شدن استخوان های یکدیگر را بشنوم....

میدانی،

این روز ها ،

از تظاهر و از عادی بودن خسته شده ام !

فقط 

همین ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد