ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
میدانی بعضی وقتها دلم میخواهد برای یک نفر مهم باشم !
کسی که برایم غیرتی شود و رگ گردنش باد کند ...
کسی که از دیدنم صورتش غرق لبخند شود ...
چشمانش از خنده هایم برق بزند...
مسخره اس نه ؟
میدانم ،
اما خسته شده ام از تظاهر ،
از اینکه بگویم همه چیز طبق روال است و به روی خود نیاورم !
دیگر نمیتوانم ؛
من هم دلم میخواهد بعضی شب ها که غم روی دلم سنگینی میکند در آغوش گرمی فرو بروم تا پناهگاه امنی باشد برای شبهای سردم ...
قهر کنم و نازم خریدار داشته باشد !
دلم میخواهد به جای زانوی غم ، محبوبم را در آغوش بگیرم ،
دلم میخواهد آنقدر محکم همدیگر را در آغوش بگیریم که صدای فشرده شدن استخوان های یکدیگر را بشنوم....
میدانی،
این روز ها ،
از تظاهر و از عادی بودن خسته شده ام !
فقط
همین ...