روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

ده روز خواهر جان اومده پیش ما و مادر دیشب ساعت 3پرواز داشت برای جده

پدر جان هم نرفت و هر چی ما به مادری اصرار کردیم نرووو گوش نکرد و تنهایی رفت:-(خدایا  نگه دار ش باش....

حالا چهل روز سخت و دلشوره  آور داریم 

ساعت 11صبح زنگ زدم رسیده بود مدینه و یکی از دوستاش عکس از مادری انداخته فرستاده تلگرام:-*


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد