روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

جمعه خوبی بود

ساعت یازده و نیم دختر برادر جان زنگید و گفت با بقیه عمه ها(خواهری ها) هماهنگ کرده و بریم بیرون...

رفتیم کنار رودخونه  اش رشته پختیم با آتیش، با چ زحمتی،البته زحمت بقیه  چون من فقط بیننده بودم....و کلی خوشمزه شد!!!


 


نظرات 1 + ارسال نظر
koohyar جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 23:41

همیشه بیننده باش که خوشمزه بشه
مردم چه هنرای نهفته ای دارناااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد