روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

هوا اینجا بارونیه...

ومن تنها کاری ک روز ای بارونی میتونم انجام خوابیدنه...حتی اگه ی خروار کار داشته باشم،یا ی خروار درس

++اگه ب مغزم ی کیبورد وصل بود ب طور حتم من داستان نویس یا شاعر میشدم

از بس کلی داستان ،شعر تو مغز من ول میخورند تا بیا م بنویسم پریده ند،ب طوری ک حتی وقایع روزانه مو نمیتونم به درستی بنویسم....

مهر بیچاره،واسم دعا کنید

نظرات 6 + ارسال نظر
آنا شنبه 19 دی 1394 ساعت 23:17 http://aamiin.blogsky.com

دعا کنیم بارون نباره یا دعا کنیم شما نخوابی؟

بارون بباره حداقل منفعتی داره
درس خوندن من ب درد عمه جانم میخوره

خاتون شنبه 19 دی 1394 ساعت 09:50 http://bakhtekhabaloodeman.blogsky.com

سلام و فراوان سلام .درود و فراوان دررررررود.
آخ گفتی ننه.منم میام بشینم که بنویسم به کل نابود میشم بس که یادم نمیاد میخواستم چی بنویسم.اصلا قبلش تو مغزم انقدرررررر خوشجل خوشجل جمله مبگفتم تو ذهنم که هر از گاهی میزدم رو شونه ام و میگفتم ایول تو اینقدر خوب بلدی جمله بسازیخخخخخخ.
میگم پیر شدیم رفت هاااا.ما از العان فراموشی گرفتیدیم.

سلام و صد درود
حالا شما ک بسیار عالی می‌نویسی خاتون جان،وضع من بسی خرابتره

bano جمعه 18 دی 1394 ساعت 21:17 http://tanha-neveshat20.blogsky.com

شعر!!به به!
حیف که زود میپره از ذهنتون...

حیف

کوهیار جمعه 18 دی 1394 ساعت 20:51

الهی
خو حالا یه معجون بهت میگم
رو ماهی قرمز امتحان کردم حافظش بهتر شده. بزن خوب میشی

بوگو

کوهیار جمعه 18 دی 1394 ساعت 20:29

نکنه ماهی قرمز شدی؟؟؟

شاید

کوهیار جمعه 18 دی 1394 ساعت 18:18

میدونی مهری خانوم این خیلی خوبه
یه چاره ساده داره مشکلت
کافیه همیشه یه کاغذ قلم دم دستت داشته باشی
هر چی تو ذهنت میاد همون لحظه بریزی رو کاغذ
انجامش بده افرین
کجایید که بارونیه؟
اینجا ازظهر که من زدم بیرون ابریه
دو قطره بارون به صورتم خورد.یه باد خنک و دلنشینی میپیچه تو جون ادم که هی دلت میخواد نفسای عمیق بکشی
البته بقیه میگن سرده

خب نصفه شب میاد تو ذهنم تا بلند شم قلم و کاغذ پیدا کنم و...پریده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد