روزهای یک دخترک
روزهای یک دخترک

روزهای یک دخترک

داغونم

سلام

مهمونای محترم دو روز بیشتر نموندن رفتن رامسر... شعورشون دوس داشتم

مادری خونه تکانی تابستونی شروع کرد فرش ها ی ربخت تو حیاط و من و خواهری مثل کوزت فرش شستیم چون لباس مناسب نپوشیده بودم کل پشت  گردن و دستم سوخت و دو روزه  ار سوختنش نتونستم بخوابم...

کلا داغون شدم از این خونه تکانی بی موقع...

+پسر دومی خواهر جانم (اهواز میشینه)که عشق من تشریف داره این دو ماهه تابستان میاد خونه ما؛من فوق العاده خوشحام چون بسی خوش میگذرونیم و....(تا این عاقا  زن  نگرفته که  سالی یه بار اس هم نده قدرشو بدونم)

همین

*احتمالا با پسر خواهر جان  برم شمال



نظرات 2 + ارسال نظر
بهامین دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 01:13 http://notbookman.blogsky.com

خوش بگذره عزیزم

فدای شما

آنا یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 13:41 http://aamiin.blogsky.com/

مامان شما هم مثل مامان من هر فصل خونه تکونی داره؟ خیلی ستمه!

اوهوم ستمه وقتی خواهری دیگه کمک نکنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد